نشستم و موهامو میکشم و به منظره آبی رو بروم نگاه میکنم نه که دریا باشه ها نه تونیک آبی نفتی دلبره که گذاشتتش روی صندلی میزکامپیوتر و به این فکر میکنم کتاب بخونم یا فیلم ببینم یا هر دو چون ظهر خوابیدم و حالا حالا ها خوابم نمیبره ولی حوصله هیچکدومشونو ندارم و به این فکر میکنم فقط منم که گاهی حوصله کارایی که میتونم انجام بدم و خودمو مشغول کنم و ندارم یا بقیه هم همینن؟ جوابش نمیدونمه .البته نمیدونم متمایل به قطعا آره بقیه هم همینن.الان فقط دلم میخواست بهم پیام میداد و ازم عذرخواهی میکرد یه عذرخواهی درست و حسابی که قصدش اینکه من ببخشمش نباشه قصدش کاری برای بهتر کردن این وضعیتمون باشه.ولی خب مطمئنم همچین اتفاقی غیر ممکنه به خاطر همین یه غم خیلی آرومی تو وجودمه که غمه واقعا چون نه وقت تغییر هورمون هامه نه اتفاقی افتاده نه هیچی فقط غم دل تنگم براشه‌دلم میخواست میشد با یکی یه سره ازش حرف میزدم ولی کسیو ندارم که اینقدر باهاش بتونم حرف بزنم یعنی کلا همچین آدمی نیستم و همه چیم تقریبا تو دلمه ولی حالا دلم میخواست ایکاش یه کسی بود

پ.ن:اینجا هم که داشتم مینوشتم بهم گفت ننویس و این هم نمیشه  هر چند خیلی حس بهتری بهم نداد اون دوباری که نوشتم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه خبری مکان نیوز عنصری | کتیرو LOVE YOURSELF HowTo Blog ثامن شبکه Kelly کتابدارانه و دانش شناسانه بیندیشیم... به رنگ نیلی Ashley معلم دانش