قاف



از وقتیکه کانال خنده های صورتیو دنبال میکنم دیگه کمتر سر به وبلاگش میزدم یعنی خیلی وقته که نرفتم وبلاگش ولی امشب نمیدونم چی شد که بعد اینکه آدرس وبلاگ نیکولا رو اون بالا نوشتم نوشتم خنده های صورتی تا وبلاگ فریبا دیندار رو هم ببینم همیشه دنبال هشتگ ویرایش نشدهدهاش بودم تا بخونمشون ولی هیچ وقت خیلی دم دست نبود و اونقدر مطالب قدیمی تر رو میزدم تا بهش برسم و وقتی به ویرایش نشده میرسیدم دیگه حسش میرفت که بخوام بقیه ویرایش نشده ها رو بخونم ولی اینبار از همون اولش کلی ویرایش نشده داشت که من رفتم همش رو بخونم و رسیدم به این متن بعد زدم توی نت که ببینم چند سالشه سال ۹۹ میشد سی سال چقدر با من اختلاف داشت هفت سال و با تمام وجودم دلم خواست هفت سال دیگه همچو حسی نداشته باشم.میخوام حالا تغییر کنم و چیزایی که میدونم باید تغییر بدم رو تغییر بدم.هنوز هفت سال وقت دارم امیدم مثل هفده سالگیه دیندار نیست چون من هفده ساله نیستم  که بگم بعدنا درست میشه امیدم جوریه که میگه اگر براش تلاش کنی میشه دلم نمیخواد به مرحله بیست و نه سالگی برسم نباید بذارم که برسم.

نشستم و موهامو میکشم و به منظره آبی رو بروم نگاه میکنم نه که دریا باشه ها نه تونیک آبی نفتی دلبره که گذاشتتش روی صندلی میزکامپیوتر و به این فکر میکنم کتاب بخونم یا فیلم ببینم یا هر دو چون ظهر خوابیدم و حالا حالا ها خوابم نمیبره ولی حوصله هیچکدومشونو ندارم و به این فکر میکنم فقط منم که گاهی حوصله کارایی که میتونم انجام بدم و خودمو مشغول کنم و ندارم یا بقیه هم همینن؟ جوابش نمیدونمه .البته نمیدونم متمایل به قطعا آره بقیه هم همینن.الان فقط دلم میخواست بهم پیام میداد و ازم عذرخواهی میکرد یه عذرخواهی درست و حسابی که قصدش اینکه من ببخشمش نباشه قصدش کاری برای بهتر کردن این وضعیتمون باشه.ولی خب مطمئنم همچین اتفاقی غیر ممکنه به خاطر همین یه غم خیلی آرومی تو وجودمه که غمه واقعا چون نه وقت تغییر هورمون هامه نه اتفاقی افتاده نه هیچی فقط غم دل تنگم براشه‌دلم میخواست میشد با یکی یه سره ازش حرف میزدم ولی کسیو ندارم که اینقدر باهاش بتونم حرف بزنم یعنی کلا همچین آدمی نیستم و همه چیم تقریبا تو دلمه ولی حالا دلم میخواست ایکاش یه کسی بود

پ.ن:اینجا هم که داشتم مینوشتم بهم گفت ننویس و این هم نمیشه  هر چند خیلی حس بهتری بهم نداد اون دوباری که نوشتم.


قرار بود عصبانی نشم ولی شدم قبلش کلی با خودم فکر کردم ولی بازم وقتی رفتم عصبانی شدم 

احساس بدی دارم ایکاش میتونستم آروتر صحبت کنم.

میدونم گریه کاریو حل نمیکنه ولی از اینکه نتونستم کاریکه میخوامو بکنم خیلی ناراحتممم خیلیبب


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Black punk city youmovise Julie ونوس گرافیک بیت کوین فروشگاه ابزار تراش صمدی Madmanpazer وبساز ، طراحی سایت